با سلام به دوستان خوبم.امروز مي خواستم نگاه خودم رو متوجه يكي ديگر از مسائل روزمره زندگي كنم.راستش امروز موضوع مورد بررسي من اضطرابهاي ناشي از عدم ثبات شغلي و در پي آن انواع فشارهاي رواني و استرس ها ي ناشي ازآن مي باشد.
سؤالاتي كه در اين خصوص مرا درگير خود كرده عبارتند از:
1- اين نگراني ها از كجا حادث مي شود وريشه آن كجاست؟
2- چند درصد از اين دغدغه ها پيامد افكار ماست وچند درصدآن اساساً اصالت دارد؟
3- چگونه مي توان ريشه اين نگراني را از بين برد؟
چندي پيش كنابي در مورد تكنولوژي فكر مطالعه مي كردم در بخشي از كتاب در مورد اعتماد به نفس نوشته بود يكي از اصول اعتماد به نفس ارتقا دانش كاري و امتنا از اشتباهات است.
از مطلب فوق مي خواستم استفاده كنم تا راجع به پاسخ سؤالات از ديد خودم به جمع بندي برسم.به نظر من علت اصلي احساس نا امني در وجود خود ما وبخش كمتري از آن ناشي از نقصان در قوانين كار مي باشد كه البته موضوع مورد بحث من نمي باشد.
اساساً زماني نيروي كار در خود احساس نا امني مي كند كه خود را مستحق شغل خود نمي داند و يا به جهت وابستگي به نفري خاص احساس ، به شغلي منتسب شده است.
بخشي از نگراني ها ناشي از موارد فوق و بخشي هم ناشي از نگاه ما به فلسفه زندگي است. اگر باور كنيم در جهان به اندازه تمام موجودات ثروت خلق شده است و هر كس قادر است با شناخت قابليت هاي فردي خود منشا توليد ثروت براي خود باشد بخشي از نگراني ما رفع مي شود و بخش ديگر هم با مطالعه و ارتقا دانش فني ما ازبين خواهد رفت.پس اين طور نتيجه گيري مي كنم كه با درك فلسفه حيات،شناخت خود وكسب مهارت هاي كاري ميتوان با انگيزه اي مضاعف تلاش كرد وبه ثبات نسبي در كار رسيد.
خودراباور كن،دانش بياموز وبه دنبال آگاهي بروتا به دركي از زندگي و فلسفه حيات برسي كه هيچ چيزي آرامش تو را از بين نبرد.